ایکاروس را گفتند که شیخي است از اوتاد که بر روی آب راه می رود.
بگفتا:چاییده است شيخ! قایق موتوری نیز بر روی آب روان است
ایکاروس را گفتند:شیخ را توان طیران است
بگفتا:خسته نباشی! برادران رایت ۱۰۰ سال پیش به طیران درآمدند
ایکاروس را گفتند:شیخ را چشم برزخی است
بگفتا:
برو بینیم با!
جندی ولایت اتازونی را نیز دوربین دید در شب است اندر میان همیان پشتی
گفتند ایکاروسا تو خود چه در چنته داری که مذمت می کنی خلقی را؟
ایکاروس اخمی کرد و بگفت:
مگر کوری؟مگر نمی بینی؟یا به نادانی می زنی خویش را ای نسناس؟خدایت نیامرزد
و دژمناک بر جایگاه خویش نشست.
جماعت را وقوف بر این کرامت گران آمد و سر به بیابان نهادند.از شدت شرم.و در آن حالت شیخ موصوف بر فراز انها به طیران بودی
۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 شطح الفحول::
ارسال یک نظر