در غروبی شگرف
در میانه اقاقاقاقاقاقاقاقیاهاهاهاهای فسونگر
در پی اش بودم
در نمودش پیاله میزدم
و در رموزش استعاره می بافتم
آنک! از پشت نیزار،جنبشی دیدم
هجوم آدرنالین به مغزم
اخگری شیطانی در چشمم
و آماده جهیدن بر وی شدم
و امشب در این مرداب یکی
در این میانه خواهد مرد
و شبحی متولد خواهد شد
با گامهایی معلق
چون گام مار به سویش پرواز نمودم
در آن خزش بر خاک رقیق مرداب
و خونم پیشاپیش راه را نشان می داد
اکنون بین من و او ،بین وحدت ما
در آمیختن خونمان و بستن پیمانی با مرگ
و شکستن عهد زندگی
یک جهش بیشتر
فاصله نبود
مرگ را بوسه ای دادم و بر وی جهیدم
آه !
گند زدم
در چاله کفتاری غلطیدم
و او در آن فراز غم سرافکندگی دشمنش را
به فریادی گوش خراش
شکایت به ایزدان کین جو
می برد
ک.و.فت.د.ر.د ایکاروس
۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 شطح الفحول::
ارسال یک نظر