مریدی را از پی شبی شکمباره گی کابوسیش مستولی شد.و سخت بپریشید.چون به خود آمدی این کابوس را مصداق البلاء للولاء شمردی و به باقی یاران فخر فروختی که:
اینک من! مردی در آستانه شطح و کرامت.
مریدی غماز غداری پیشه کردی و این سخن را به شیخ عرضه نمودی.
شیخ بگفتی که:
یکی وی را سخت بفشارد که کرامت وی همانا باد فتقی است که باید نثار ما و تعالیممان گردد با این مرید تربیت کردنمان!
چون مریدان از این دستور فارغ شدندی به شیخ الحاح نمودندی که یا شیخ! بر ما بنمای که کابوس چیست؟
شیخ بگفتی:
شمارا را دلالت نمایم به دیالوغ فیلم شوالیه تاریکی آنجا که ابوطلخک به هاروی گوید:
Do I really look like a guy with a plan, Harvey?
I don’t have a plan …
The mob has plans. The cops have plans.
You know what I am, harvey? I am a dog chasing cars… I wouldn’t know what to do with one if I caught it.
I just do things. I am just the wrench in the gears. I hate plans.
Yours, theirs, everyone’s. maroni has plans. Gordon has plans.
Schemers trying to control their worlds.
I am not a schemer. I show the schemer how pathetic their attempts to control things really are.
شیخ بگفتا که به خدا قسم بندیدم چنین یورش کابوس را به سطح! که کابوس ،نه خواب پریش است و جیغ و چسناله ملایم طبعان! که کابوس، انکاری است که در این سخنان می بینید! نه ای پرطنین!کابوس آنجاست که این شیخ به تمامی گفتار و قانون را گوشه ای می راند! آنجاست که شیخ به تمامی هیچی را! پوچی را! می بیند و صد افسوس که آری همی نگوید!
مریدان چون این را بخواندند قلم و خامه در چشم کردندی و چهره به عبا مستور گذاشتندی و سینه خیز به سوی طنجه روان شدندی!
۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 شطح الفحول::
ارسال یک نظر