نه ترکی نه الواری
نیست یاری مرا گیرد به منقاری سر داری پی کاری،
چه انجامی
نه تبشیری نه انذاری
نیست یاری همرهم آید پی گاری به دشخواری ز بیکاری
نه افعالی نه ارکانی
نیست یاری به سرمستی شرر پاشد به شهربانی و راهبانی
نه پیدایی نه پایانی
گرت کوبم به زیر طبل سلطانی،نه مسکینی که نادانی
نه هارونی نه قارونی
که خناسی و غواصی،ز حیرانی به ما مانی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 شطح الفحول::
ارسال یک نظر